کد مطلب: ۸۵۳۶۲۳
|
|
۰۹ تير ۱۴۰۴ - ۰۶:۱۱

واکاوی یک جمله رهبری| «تسلیم‌ناپذیری» تنیده شده با ایران

واکاوی یک جمله رهبری| «تسلیم‌ناپذیری» تنیده شده با ایران
اظهارنظر‌های سخیفانه رئیس‌جمهور آمریکا درباره لزوم تسلیم شدن ایران موجب شد رهبر معظم انقلاب در پیام صریح، آشکار و مقتدارنه خود به این یاوه‌گویی، تصریح کنند: «رئیس‌جمهور آمریکا در یکی از بیاناتش و اظهاراتش گفت ایران باید تسلیم بشود. «تسلیم بشود»! بحث غنی‌سازی دیگر نیست، بحث صنعت هسته‌ای نیست، بحث تسلیم ایران است. البته این حرف برای دهان رئیس‌جمهور آمریکا خیلی بزرگ است. تاریخ چگونه می‌گوید ایرانی هیچ‌گاه تسلیم دشمن خود نشده است؟

به گزارش مجله خبری نگار، اظهارنظر‌های سخیفانه رئیس‌جمهور آمریکا درباره لزوم تسلیم شدن ایران موجب شد رهبر معظم انقلاب در پیام صریح، آشکار و مقتدارنه خود به این یاوه‌گویی، تصریح کنند: «رئیس‌جمهور آمریکا در یکی از بیاناتش و اظهاراتش گفت ایران باید تسلیم بشود. «تسلیم بشود»! بحث غنی‌سازی دیگر نیست، بحث صنعت هسته‌ای نیست، بحث تسلیم ایران است. البته این حرف برای دهان رئیس‌جمهور آمریکا خیلی بزرگ است.

​​​​​​​ایرانِ باعظمت، ایرانِ با این تاریخ، ایرانِ با این فرهنگ، ایرانِ با این عزم پولادین ملی، اسم «تسلیم» برای یک چنین کشوری مایه استهزای کسانی است که ملت ایران را می‌شناسند».

پاسخ حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای چکیده هزاران شاهد تاریخی است که در اثبات ویژگی بزرگ ایران و ایرانیان در عرصه تقابل با هجوم دشمن می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد. تسلیم‌ناپذیری مردم ایران، البته به معنای شکست‌ناپذیری نیست. شکست بخشی از معادله جنگ است و اگر کسی منکر آن شود، قطعاً دچار اشتباهی بزرگ است و واقعیت را نمی‌بیند. اما تسلیم به معنای از پا نشستن، وادادگی و تن دادن به ذلت ابدی، همیشه از ایران و ایرانی دور بوده است و ایرانیان هیچ‌گاه آن را برنتابیده‌اند.

نگاهی به تاریخ پرفراز و نشیب سرزمین ما نشان می‌دهد حتی در سخت‌ترین شرایط، در هنگامه‌ای که نام ایران در خطر پاک شدن از جغرافیای سیاسی جهان بوده، باز هم عزم راسخ مردم این سرزمین و وفاداری آنها به مُلک و میهن، زمینه‌ساز دمیدن روح حیات دوباره در ایران بزرگ شده و این سرزمین اهورایی را از گزند «تسلیم» مصون نگه داشته‌است. ما در این گزارش بنا نداریم درباره پیروزی ایرانیان در تقابل‌های تاریخی و اثبات تسلیم‌ناپذیری ایران براساس آن صحبت کنیم؛ چنین قیاسی در زمره بدیهیات است و اصولاً ارزش چندانی برای بحث و بررسی ندارد. قصد ما از قلمی کردن این گزارش، نشان دادن تسلیم‌ناپذیری عنصر ایرانی در هنگامه‌ای است که شکست ظاهری را پذیرا شده و به نظر می‌رسد با مشکل الزام به تسلیم روبه‌رو است. خواهیم کوشید ادعا‌های خود را در این زمینه، با آوردن مثال از شواهد تاریخی مورد بررسی قرار دهیم.

دفع تسلیم پس از شکست در نبرد میدانی

گفتیم که تسلیم‌ناپذیری مترادف شکست‌ناپذیری نیست. ایران در طول تاریخ خود، در میدان نبرد متحمل شکست‌هایی شده و کسی منکر این موضوع نیست. اما واقعیت آن است در پس این شکست، نمی‌توان چهره منفور تسلیم را مشاهده کرد؛ چرا که ایرانی، بلافاصله پس از آن شکست به ترمیم وضعیت خویش پرداخته و از شرایط بعدِ شکست با قدرت عبور کرده‌است. اجازه بدهید با مثال در این باره صحبت کنیم.

روز دوم رجب سال ۹۲۰ قمری، سپاهیان ایران به فرماندهی شاه اسماعیل یکم صفوی در برابر سپاهیان عثمانی به فرماندهی سلطان سلیم یکم، در دشت چالدران صف‌آرایی کردند. این نبرد، نبردی سخت و سرنوشت‌ساز بود. عثمانی‌ها به سلاح‌های گرم و آرایش نظامی مدرن مجهز بودند، اما ایرانیان تنها از شمشیر و تیر و کمان استفاده می‌کردند.

رشادت سربازان ایرانی قابل توصیف نبود. آنها بار‌ها به جناح‌های دشمن نفوذ کردند و تا پیروزی فاصله‌ای نداشتند. اما برتری تسلیحاتی مانع از پیروزی قاطع ایرانیان شد و درنهایت شکست سختی را متحمل شدند و در پی آن، سپاه عثمانی آذربایجان را گرفت و تا حدود همدان پیش آمد. این اتفاق ضربه بزرگی به اقتدار صفویه وارد کرد. نقل است شاه اسماعیل یکم پس از این شکست دوام نیاورد و خیلی زود درگذشت. اما تبعات آن شکست، کاملاً موقتی بود. طولی نکشید که در دوره شاه طهماسب یکم، ایرانیان دوباره قدرت پیشین را باز یافتند و این‌بار با وجود فقدان سلاح‌های آتشین و صرفاً با تکیه بر تجربه و تاکتیک بر دشمن فائق آمده و مناطق از دست رفته ایران را باز پس گرفتند. افزون بر اینها، ایران توانست طی قرارداد صلح «آماسیه» در عرصه دیپلماتیک نیز قوی عمل کرده و عثمانی‌ها را به حفظ مرز‌های تعیین شده و حقوق شهروندان ایرانی در عتبات وادار کند. تردیدی نیست که در این پیروزی بزرگ پس از شکست، نقش مردم، محوری و اساسی بود و درواقع آنها بودند که با خالی نکردن میدان نبرد و پایمردی، اسباب موفقیت را فراهم کردند. اگر گاه با مواردی در تاریخ برخورد می‌کنیم که نتیجه‌ای خلاف این گزارش به بار آورده، از آن رو است که میان مردم و حکومت نقاری سخت وجود داشته و این نقار، اسباب به ثمر رسیدن مجاهدت‌های ایرانیان برای دفع تسلیم را خنثی کرده است. این مسئله در موارد بررسی شده بعدی هم ساری و جاری است.

واکاوی یک جمله رهبری| «تسلیم‌ناپذیری» تنیده شده با ایران

دفع تسلیم پس از اشغال

اگر دفع تسلیم هنگام شکست در نبرد میدانی کاری دشوار باشد، بی‌تردید انجامش زمانی که کشور تحت اشغال بیگانه قرار می‌گیرد، بسیار دشوارتر خواهد بود. چگونه ممکن است در این شرایط بتوان از تسلیم حرف نزد؟ اما واقعیت این است در تاریخ ایران، مقابله در برابر تسلیم در زمان اشغال، بسیار پررنگ‌تر از مقابله در برابر تسلیم در زمان شکست در نبرد میدانی است. ظاهراً زمانی که تمام کار برعهده مردم قرار می‌گیرد، بیشتر و بهتر می‌توان عنصر ایرانی را در این عرصه مورد مطالعه قرار داد. ایرانیان تقریباً در تمام دوره‌های سختی که با چنین محدودیتی روبه‌رو شده‌اند، واکنشی شگرف، عمیق و تاریخ‌ساز داشته‌اند. جنس این واکنش، نه از جنس سخت و نظامی، بلکه عموماً از جنس نرم و فرهنگی است. ایرانیان با غلبه فرهنگی، دوباره مرز‌های سیاسی خود را احیا کرده‌اند و این، یکی از شناخته شده‌ترین الگو‌های تاریخی محسوب می‌شود. هنگامی که در اواخر دوره هخامنشی، اسکندر مقدونی بر ایران مسلط شد، عملاً از استقلال کشور ما چیزی باقی نماند و حتی حاکمان پس از اسکندر در این سرزمین، یونانیانی بودند که به دودمان «سلوکی» شهرت داشتند. اما به فاصله کمتر از یک قرن، عنصر ایرانی دوباره به بازسازی فرهنگی و سپس سیاسی – نظامی خود دست زد.

باوجود شیوع فرهنگ یونانی به عنوان فرهنگ غالب در ایران، پارت‌ها در خراسان دست به قیام زدند و با تأسیس حکومت اشکانی در ۲۴۷ پیش از میلاد، روند اخراج متجاوزان آغاز شد؛ ایران دوباره قدرت پیشین را بدست آورد و در دوره مهرداد یکم، وسعت مرز‌های خود را به حدود سنتی در میان‌رودان رساند. افزون بر اینها، نهضتی برای زدودن فرهنگ بیگانه از کشور آغاز شد. ایرانیان بر بستر زیرساخت‌های فرهنگی خود، دست به یک تکاپوی جدی زدند و تا سال ۷۸ میلادی، دوران حکومت بلاش یکم اشکانی، نه فقط آداب و رسوم وارداتی یونانی در ایران از میان رفت، بلکه خط تحمیلی آنها نیز با خط ایرانی جایگزین شد و عملاً استقلال فرهنگی هم به ثمر نشست. جالب اینجاست که این فرایند، نزدیک به سه قرن طول کشید، اما در نهایت با پیروزی بزرگ و همه‌جانبه مردم ایران به پایان رسید و نشان داد عنصر ایرانی، حتی در بدترین شرایط قادر به بازسازی و بهسازی ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود است.

نمونه دیگر چنین وضعیتی را می‌توان پس از ورود اسلام به سرزمین ایران دید. ایرانیان با هوش ذاتی خود اسلام را طی چهار قرن به عنوان دین رسمی پذیرفتند، اما در همان حال، با حفظ هویت فرهنگی‌شان و تقویت این هویت با آموزه‌های اسلامی، ساختاری نوین، مستقل و پویا به وجود آوردند که نه فقط در خدمت حفظ هویت سرزمین مادری، بلکه در راستای تقویت عنصر اسلامیت در دیگر بلاد اسلامی نیز عمل می‌کرد.

به این ترتیب، ایرانی که به نظر می‌رسید در پی تسلط اعراب و به‌ویژه دودمان‌های ایرانی‌ستیزی هم‌چون امویان هویت و جایگاه علمی، سیاسی و فرهنگی خود را از دست داده‌باشد، دوباره احیا شد و ح��ی در تعاملات سیاسی جهان اسلام، در دوره‌های بعد، نقشی محوری و اساسی ایفا کرد. در عصر طلایی تمدن اسلامی، بزرگ‌ترین دانشمندان جهان اسلام از ایران برخاستند؛ بزرگانی همچون بوعلی، رازی، بیرونی، خوارزمی، بوزجانی و ده‌ها نفر دیگر که موفق به جابه‌جا کردن مرز‌های دانش شدند و در حق بشریت خدمتی عظیم و ابدی انجام دادند. چنین اتفاقی در عهد مغولان نیز رخ داد؛ دورانی که ایران عملاً با خاک یکسان شد و دستاورد‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود را به کل از دست داد. برخی از مورخان معتقدند سرزمین ما، هنوز از زیر بار اثرات شوم آن هجوم هولناک در سال ۶۱۷ قمری، کمر راست نکرده‌است. با پایان یافتن هجوم، طی ۵۰ سال بعد، استحاله مغولان در فرهنگ ایرانی اسلامی به مرحله‌ای رسید که نه فقط اسلام آوردند، بلکه حتی در استفاده از زبان فارسی و میراث فرهنگی و اجتماعی ایرانیان تردیدی به خود راه ندادند. ایلخانان در ۸۰ سال حاکمیت بر ایران، خود را میراثدار فرهنگ ایرانی می‌دانستند و دست‌کم در نیمه دوم حکومتشان، با وجود شیوع آداب مغولی، به پاسبانی از این میراث پرداختند؛ به‌طوری که در دوره تیموری، زبان فارسی عملاً به زبان رسمی دربار تبدیل شد و نامه‌های بین‌المللی تیمورلنگ، مانند نامه وی به شارل ششم (پادشاه فرانسه) که هنوز در دسترس است، به این زبان نوشته‌شد.

به‌طور کلی، ایرانیان در تاریخ پربار خود از دو عنصر برای تقویت تسلیم‌ناپذیری استفاده می‌کردند؛ نخست عنصر شجاعت و دفاع مسلحانه از مرزوبوم و دوم، عنصر فرهنگ که به مثابه ابزاری کارآمد و توانمند، مرز‌های قدرت را درمی‌نوردید و سبب تقویت بقای هویت ایرانی می‌شد. نباید فراموش کرد این مردم بودند که با پاسداری از مرز‌های هویتی خود، به دو صورت نرم و سخت، در حفظ و تداوم فرهنگ ایرانی کوشیدند و سبب بقا و پویایی آن شدند. با چنین رویکردی، سخن گفتن از تسلیم در مورد ایرانیان، آن هم در حالی که گام‌های مؤثر و بی‌سابقه‌ای در خودکفایی و اقتدارزایی برداشته‌اند، امری موهوم و غیرقابل تصور است.

منبع: قدس-جواد نوائیان رودسری

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر